آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

به بهانه ی ماه مبارک

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۲ ب.ظ

مبلغ اسلامی بود.

در یکی از مراکز اسلامی شهر لندن.

عمرش را گذاشته بود روی این کار.

تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.

راننده بقیه پول را برمیگرداند. 20سنت اضافه تر میدهد.

می گفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه.

آخرسر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم : آقا این رو زیادی دادید...

گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن٬ راننده سرش را بیرون اورد و گفت آقا از شما ممنونم.

پرسیدم: بابت چی؟؟

گفت: « می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید٬ خواستم  شما را امتحان کنم.با خودم شرط کردم اگر 20سنت را پی دادید٬ بیایم.فردا خدمت میرسیم! »

مبلغ میگفت: تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه به غش به من دست داد..من مشغول خودم بودم درحالی که داشتم تمام اسلام را به 20سنت می فروختم...


* نظر شما چیه؟؟؟

چندبار  با رفتارمون٬ خاطره ی بدی از اسلام٬ در اذهان٬ بر جا گذاشتیم؟؟

  • محفوظ سادات

نظرات  (۱)

  • شیدامهدوی
  • سلام سید عزیزم نماز و روزه هاتون قبول ان شاالله
    این ماجرا رو قبلا جای دیگه ای هم خونده یا شنیده بودم.
    باید بگم هر بارکه انگار بار اوله ..
    پاسخ:
    سلام
    ماه شما٬ عسل.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی