آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

لحن یادداشت جناب قدیانی در ملامت و حمله به جبهه پایداری چنان است که اگر خواننده شناخت قبلی از وی نداشته باشد گمان می برد این یادداشت حاصل عصبانیت کسی است که برای رسیدن به نام و نان و نوایی در دولت “حاج باقر”کیسه دوخته و اکنون که این مرد جهادگر (که از گفته های پرتناقض خودش نیز معلوم نیست تکنوکرات است یا نه!) به پاستور نرسیده، حامی احساساتی وی بغض و غضب خود را نثار دوست و دشمن می نماید.

  • محفوظ سادات

...همین طور با عیالات محترمه!!(عیالات محترم=همسر گرامی!) مشغول طی طریق برای رسیدن به مقصد مورد نظر بودیم٬ که کم کم صداهای موزونی به گوشمون رسید. هر چه نزدیکتر می شدیم٬ صدا هم رساتر می شد.کم کم وضوح صدا بالا رفت و کلام موسیقی هم مفهوم!: ناری ناری ناری...!!!!!!!این وسط بوی اسپند هم به مشام میرسید.به خیالم٬ به خونه عروس خانم نزدیک میشدیم٬اما هرچه سر چرخوندم٬ خانه ی صاحب عروسی یافت نشد.

یکی دو قدم که جلوتر رفتیم٬ بین ماشین ها دنبال کارناوال شادی بدرقه ی عروس بودم که موتور جستجو م٬ چیزی سرچ نکرد!

مونده بودم گیج و منگ که دیدم یه جا دارن شربت میدن! تازه میخواستم دورخیز کنم واسه شیرجه به سمت ساقی!! که چندتا پرچم و بیرق٬ توجهم رو به خودش جلب کرد.تازه یادم افتاد که امشب شب نیمه شعبانه و خیلی ها٬ تبرکأ و تیممأ٬ امشب رو برای آغاز زندگی مشترک شون انتخاب کردن. منم تو دلم کلی سخنراندم! که شما ها که انقده خوبین و میخواین روز جشن تون با میلاد آقا مصادف باشه٬ کاش این موسیقی حرام رو هم از شادی تون٬ فاکتور میگرفتین تا امام زمان(عج) رو به مجلستون دعوت کنید(!)بعدهم بهشون تبریک گفتم و براشون آرزوی خوشبختی کردم و آماده شدم که جهت تبرک و به سمت ایستگاه صلواتی٬ یورش برق آسایی داشته باشم!!!!!!!!! غافل از اینکه...

هنوز یه قدم به ایستگاه٬ نزدیک نشده بودم که به همراه عیالات محترمه! بر جا خشک شدیم!

بـــــــــــله! درست حدس زدید.اینجا یک ایستگاه صلواتی بود که به مناسبت میلاد امام حی(عج)٬ شربت و شیرینی پخش میکرد و با موسیقی دلنشین «ناری ناری»و در پاره ای موارد٬ بندری ارجینال!! دل امت مسلمان٬ و شیعیان جامعه ی اسلامی٬ و صدالبته امام منتظرشان رو شاد میکردند!!!!!!!

راستش از خدا که پنهون نیست٬ از شما چه پنهون؟ مرد میخواست که تو اون شرایط٬ دست از پا خطا نکنه و به کنترل اعضا و جوارحش مسلط باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از طرفی٬عیالات محترمه هم به علت غیرت شون٬اجازه ی دخالت و تذکر رو بهم نمیداد و از طرفی تحمل اون صحنه ها دیگه برام ممکن نبود؛

رفتم جلو و از آقایی که مسئول ایستگاه بود خیلی جدی سوال کردم: ببخشید شما با «ناری ناری» میخواین منتظر امام زمان باشید؟!

با دیدن سر و ظاهرم٬ 2هزاری اش افتاد و طعنه آمیز گفت: ان شاالله!(رو =چرم اسکاتلند!)منم گفتم: خدا هدایتتون کنه!

اما خدا رو شکر٬هنوز یه قدم از ایستگاه دور نشده بودم که صدای «ناری ناری» قطع شد.اما این ماجرا فقط مختص این ایستگاه نبود؛ متأسفانه

جون شما ٬خون داشت خونم رو میخورد.خیلی دلم واسه آقام سوخت. خیلی واسه آقام غصه خوردم که ما ها شیعیانشون هستیم.

آقا! همه در ظاهر میگن بیا٬ اما من میگم نیا آقا. نیا و نبین خاک بر سری های ما رو. نیا و نبین ایستگاههای صلواتی ات رو.ایستگاه های صلواتی ما٬ بوی کاواره میده.ما که کاواره  ندیدیم اما مختصاتش٬ انگار همون مختصات بود: بی حجابی شرم آور خانم ها٬ اختلاط زنان و مردان نامحرم٬ موسیقی مطرب و مهیج و...امیدوارم فقط همین ها باشه....

حداقل٬ این نمونه اش رو دیگه ندیدیم.البته توی اون چند لحظه!

خاک بر سر شیعه بودن چنین ما...

  • محفوظ سادات

*************  روزی تو خواهی آمد

                                         از کوچه های باران

                                                       تا از دلم بشویی

                                                                      غم های روزگاران       *************




به طاها به یاسین به معراج احمد

به قدر و به کوثر٬ به رضوان و طوبی

به وحی الهی به قرآن جاری                                                   

به تورات موسی(ع) و انجیل عیسی(ع)

بسی پادشاهی کنم در گدایی

چو باشم گدای گدایان زهرا(س)

چه شبها که زهرا(س) دعا کرده تا ما

همه شیعه گردیم و بیتاب مولا(عج)

غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما

مسیرت مشخص٬ امیرت مشخص

مکن دل دل٬ ای دل ٬ بزن دل به دریا

که دنیا به خسران عقبی نیارزد

به دوری ز اولاد زهرا(س) نیارزد

و این زندگانی فانی٬

جوانی٬ خوشی های امروز و اینجا

به افسوس بسیار فردا٬ نیارزد

اگر عاشقانه هوادار یاری

اگر مخلصانه گرفتار یاری

اگر آبرو میگذاری به پایش

یقینأ یقینأ خریدار یاری

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟

چه اندازه در ندبه ها زاری آری؟

به شانه کشیدی غم سینه اش را؟

و یا چون بقیه٬ تو سربار یاری؟؟

اگر یک نفر را به او وصل کردی

برای سپاهش٬ تو سردار یاری

به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟

چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟

دل آشفته بودن دلیل کمی نیست

اگر بی قراری٬ بدان یار یاری

و پایان این بیقراری٬ بهشت است

بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری

نسیم کرامت وزیدن گرفته

و باران رحمت٬ چکیدن گرفته

مبادا بدوزی نگاه دلت را  به مردم

که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بد٬ شدیدا کرفته

خدایا به روی درخشان مهدی(عج)

به زلف سیاه و پریشان مهدی(َعح)

به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی(عج)

به لب های گرم علی(ع) یا علی(ع) اش

به ذکر حسین(ع) و حسن(ع) جان ممهدی(عج)

به دست کریم و نگاه رحیمش

به چشم امید فقیران مهدی(عج)

به حال نیاز و قنوت نمازش

به سبحان سبحان سبحان مهدی(عج)

به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی(عج)

به حج جمیلش به جاه جلیلش

به صوت حجازی قرآن مهدی(عج)

به صبح عراق و شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی(عج)

به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی(عج)

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما بر این بنده بی سروپا

مرا همدم و محرم و همرکاب

سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

                                یــــــــــــــــــــــــــــــا مهــــــــــــــــــــــــــــــــــدی(عج) ادرکنی


میلاد حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه٬ عید مستضعفین عالم ٬به دوستهای خوبم٬ نوکران بارگاه صاحب الزمان(عج) مبارک.

            اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • محفوظ سادات


بچه ها سلام

یه خبر داغ!

انصافا امروز کیف کردین؟! نه واقعا میخوام بدونم صفا کردین؟! کی میگه دیگه معجزه رخ نمیده؟ کیه که باور نداره "ید الله فوق ایدیهم" ؟ کیه که باورش نشه خدا جای حق نشسته؟ کیه که به امداد غیبی بی اعتقاد باشه؟ کیه که بگه فقط یه حادثه است؟ کیه که...

امروز تو خبرها اعلام شد یه کشتی بزرگ و غول پیکر٬پر از سلاح های رنگ وارنگ٬ که از مبدأ ایالات متحده به سمت کشورهای عربی در حرکت بوده و هدفش هم تغذیه ی گروه های تکفیری در سوریه بوده٬ به طرز عجیبی از وسط نصف شد و بعد هم کاملا غرق شد!! توی اقیانوس اطلس.

خدا جزای همه ی جنایتکارهای دنیا رو ٬ در دنیا و آخرت٬ به أشد وجه بده. خدا ریشه همه ظالمین دنیا رو بخشکونه. آمین


                            اللهم عجل لولیک الفرج


عزیزان لطف کنن ما را لینک کنند و اطلاع دهند تا لینک شوند. تشکر

  • محفوظ سادات

دوستان خوبم سلام

اجازه بدید یه جریاناتی رو براتون تعریف کنم دور هم یه کم بخندیم!

ماجرا به چند ماه پیش بر میگرده. به زمانی که متوجه شدم خاله شدم٬ نمیدونم شاید هم عمه شدم! به هر حال قرار بود تا چند ماه آینده یه نی نی کوچولو به دنیا بیاد. روزهای اول٬ اگرچه هنوز کسی از جنسیت بچه اطلاعی نداشت٬ اما این "عمه خاله" ! ی مهربون وقتی می خواست حالشو بپرسه٬ می گفت:حال دخترتون خوبه؟

تا اینکه زمان گذشت و بچه به سن قانونی! تشخیص جنسیت رسید و اون "عمه خاله" ی مهربون٬ مثل داداش سیا ضایع شد!!!!! و خبرگزاری ها٬ جنسیت بچه رو پسر اعلام کردند!!

سرتون رو درد نیارم ٬ القصه اینکه این 4-5 ماه٬ ملت منتظر پسربچه ای بنام آقا امیررضا٬ لحظه شماری می کردند تا به دنیای هفتاد رنگ٬ نزول اجلال بفرمایند!! تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و قند عسل ما به دنیا اومد. اما انگار dه مشکل چاپی پیش آمده بود!!!!!!!!!!!!! آخه امیررضا دختر شده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اونم دقیقه 95!!

فکرش رو بکن! چقد هیجان انگیز! بنظرم باید بعنوان "سورپرایز سال' توی گینس ثبت بشه!!!

البته ما هم پیرو برخی فیلم های هندی٬ یه سری شبهات مبنی بر جابجا کردن نوزاد در بیمارستان٬ توسط پرستار وظیفه نشناس٬ در ذهنمان نقش بست!! که پس از رؤیت نوزاد مزبور٬ به این نتیجه رسیدیم که چنین خیانتی صورت نگرفته و این عروسک کوچولو٬ شباهت بسیاری از ناحیه ی بینی با خاله ی کوچک مادرش دارد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در آخر٬ همه شما عزیزان رو به دیدن تمثال امیررضا خانم!! ببخشید اصلاح میکنم: شکیبا خانم دعوت میکنم :


بفرمایید! فکر کردین من کم الکی ام؟؟!! من همون روز اول گفتم دختره٬ کسی گوشش بدهکار نبود!

  • محفوظ سادات


یکی از اوصافی که از حضرت امیر (ع) میشه و حتما شنیدید اینه که ایشون جمع نقیضین بودن. همین جنگ آوری ها و دلاورمردی هاشون در عرصه جهاد٬ و از طرفی خشوع و بندگی و تواضعشون در محراب عبادت و البته از سویی رأفت و عطوفت شان در قبال ایتام ٬ شاهدی بر این مدعاست.


مصطفی هم انگار گوشه ی کوچکی از  تمثیل امیرش بود: درس که خواند٬ نمونه خواند٬ به بهترین وجه ممکن. ممتاز شد. بورسیه گرفت. به برجسته ترین دانشگاه ها رفت. اساتید را متحیر ساخت. و... دکترای فیزیک پلاسما گرفت. بهتر بگویم دانشمند شد.

در صحنه ی نبرد٬ شیر بیشه عشق بود. دلاورمردی های لبنان و کردستان و خوزستان اش٬ سر فصل های یک کتاب بود. کتاب "جهاد و پایمردی" . هنوز هم کوهستان های سنندج و بانه و مریوان٬ در خاطرش دارند. دشتهای فراخ اهواز و سوسنگرد و دهلاویه٬ در فراقش گر میگیرند و...

چه زیبا فصل آخر کتاب زندگی را با سرخی خون شهادت٬ جاودانه نگاشت.
نقاشی که می کشید ٬ دلنوشته که می نوشت٬ نجوا که می کرد٬ سراپا شاعر می شد. یک عارف عاشق. باورش سخت بود بپذیری این نجواهای عاشقانه ی همان چریک کردستان است.

جالب اینکه قاده هم باورش نمیشد روزی عاشق این مرد عینکی کچل شود! وقتی دوست صمیمی اش سراغ کچلی مصطفی را گرفت! پرسید: مگه بارها نگفته بودی دوست نداری با مرد کچل ازدواج کنی؟
با تعجب جواب داد: خب؟؟؟
گفت: خب پس چرا مصطفی را انتخاب کردی؟؟؟
چشمانش گرد شد. با تعجب و خیره خیره پرسید: مصطفی کچله؟؟؟!!!!
خودش هم باورش نمی شد آن دختر مسیحی اعیانی که شباهت چندانی حداقل در ظاهر٬ به آموزه های مسیح (ع) نداشت٬ با آن همه ادا  و افاده٬ حالا عاشق مصطفی شده بود!
مصطفایی که نه ثروتمند بود نه هموطن لبنانی اش بود٬ نه هم دین و هم آیینش بود٬ نه سن و سالشان باهم تناسبی داشت٬ و نه زیبا بنظر می رسید. جالبتر اینکه تازگی ها متوجه کچلی اش هم شده بود!!!....
اما قاده ی جوان و ثروتمند و مغرور و مسیحی و ناآشنای به معارف اسلام چنان حیران سیرت الهی و عبودیت مثال زدنی مصطفای قصه ما شد که رنج دوری از وطن و تغییر دین و تنگدستی مصطفی و سختتر از همه٬ مقاومت خانواده ی متمول مسیحی اش و...همه و همه را به جان خرید و خم به ابرو نیاورد. حتی بعد از آنکه فهمید مصطفایش کچل است!!!.....

               به مناسبت سالگرد عروج دانشمند شهید٬ مصطفی چمران
                              
                               
                                   شادی ارواح مطهر شهدا صلوات                   

  • محفوظ سادات

قابل توجه بازدید کنندگان عزیز !


منظور حقیر از استفاده از نام " آل یاسین " برای این وبلاگ ٬ اشاره به جان جهان٬ امام انس و جان٬ حضرت صاحب الزمان (عج) نیست. بلکه وجود بنده ی حقیر است. کسی که در ظاهر٬ نام و نشانی از حضرت یاسین (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد اما در فهم و کمال و اخلاق و منش٬ تنها فرزند نا خلفی بیش نیست.هرچند آرزومند سرسوزنی شباهت ام...

نظر شما خوبان در این زمینه٬ میتونه روشنگرانه باشه.

                                                                                               منتظرتون هستم!

  • محفوظ سادات
اینم جوجه ی ما !! محض صفا کردن دوستان !!!

  • محفوظ سادات
  • محفوظ سادات
چند روز پیش ها بود که خبری از جنایت تکفیری ها به گوش رسید.خبری که دل هر انسان آزاده ای رو به درد میاورد.جنایتی که برای عدم ارتکابش٬ نیازی نه به دین داره نه به ایمون چندان بالا. فقط یه مقدار شرف یا کمی انسانیت یا یه کوچولو آزادگی میخواد تا دست به چنین عمل وحشیانه ای نزنه.

بله همون نبش قبر صحابی شریف حضرت رسول (ص) و یار باوفای حضرت امیر (ع) رو میگم.
واقعا چقد باید یه آدم به پوچی برسه  تا به چنین عمل سخیفی دست بزنه؟ چقد باید شرف و آزادگی تو وجود آدمی بمیره که حتی به جسد یه آدم شریف و بزرگوار مثل  حجر بن عدی علیه السلام رحم  نکنه؟ حتی اگر صحابی پیامبر (ص) هم نبودند و یه آ دم معمولی بودند یا  حتی حتی بلا تشبیه یه آدم بدی هم میبودند٬  چنین عملی مردود بود چه رسد به اینکه پیکر غرق به خون شهید عزیز٬صحابی پیامبر(ص) و یار صدیق امیر المنین(َع) باشه. نمیدونم با دیدن اون پیکر تازه و خونین٬ اونم بعد از آنهمه سال ٬ به حقانیت ایشان و به کجروی و ضلالت خودشان پی نبردند؟؟

اما حرف اصلی من مال زمانیه که این نامردم ها٬ تهدید به تخریب حرم عمه سادات٬ بانوی صبور کربلا٬ شیرزن نینوا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) کردند. بگذریم از اینکه چند تا از هموطنامون به حمایت از عمه جان سادات٬ تو حرم بست نشستن ولی یه خبر شنیدم که خیلی حالم رو دگرگون کرد. نمیدونم خوشحال شدم یا ناراحت .

 یه حس غریب بود. نمیدونم شادی بود یا یه غم آشنا. شنیدم توی یه اقدام (هر چند نمادین) خیلی جالب و زیبا٬ پرچم حرم مطهر حضرت باب الحوائج٬ قمربنی هاشم(ع) رو به بالای گنبد عمه جان سادات منتقل کردند.
راستش توی اون لحظه٬ مو بر بدنم سیخ شد٬ بغض گلوم رو فشرد٬ و چشام نمناک شد. یاد روضه های شب تاسوعا افتادم.یاد ماموریت نگهبانی خیام که امام بر عهده ی تنها سردارشون گذاشتند. و یاد ناامید شدن امید عمه جان٬ پس از " انکسار ظهر" ابی عبدالله. یاد ای اهل حرم ٬ میر و علمدار نیامد...
  • محفوظ سادات