آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

آل یاسین

حیاط خلوتی مجازی برای دوستان حقیقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

در سالی که قحطی آمده بود و مردم همه زانوی غم بغل گرفته بودند.

مرد عارفی از کوچه ای می گذشت٬ غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.

به او گفت چطور در چنین وضعی میخندی و شادی میکنی؟

جواب داد:

من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار میکنم٬روزی مرا میدهد. پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟؟

آن مرد عارف گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمیدهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم...



پی نوشت:   در شرایط اقتصادی اخیر٬ عیار توکل ما چند بود؟؟؟؟

  • محفوظ سادات

«آرتور اش» قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون٬ بخاطر خون آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال1983 دریافت کرد٬به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد.

او از سراسر دنیا٬ نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد.

یکی از طرفدارانش چنین نوشته بود:

چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب کرد؟

او در جواب گفت:

در دنیا

50/000/000 کودک بازی تنیس را آغاز می کنند.

5/000/000 نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.

500/000 نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد میگیرند.

50/000 نفر پا به مسابقات می گذارند.

5/000 نفر سرشناس می شوند.

50 نفر به به مسابقات راه پیدا می کنند.

4 نفر به نیمه نهایی می رسند.

و 2 نفر به فینال...

و آن هنگام که جام را روی دستانم گرفته بودم٬ هرگز نگفتم: خدایا چرا من؟

امروز هم که این از این بیماری رنج می کشم٬ نیز نمی گویم خدایا چرا من؟...

  • محفوظ سادات

hejab1

  • محفوظ سادات

آیت الله علم الهدی: ریشه همه فجایع در تاریخ اسلام٬ کج فهمی بعضی افراد از دین بود.

معاویه زمانی بر مردم مسلط شد که توانست قرائت های انحرافی از دین را در جامعه ارائه کند.

                                  رب زدنی علمأ و فهمأ و ایمانأ

  • محفوظ سادات


می گفت:«دوست دارم همه ی کارهاتون مرتب و منظم باشه. صبح ها ورزش کنید. وقتتون رو هدر ندهید.»
ما هم سعی می کردیم برای خودمان برنامه بریزیم٬ ولی هیچ وقت آنی نمی شد که بابا بود. برای کوچکترین کارهایش برنامه ریزی زمانی داشت. مثلا از ساعت 9:45 تا 11:22مطالعه می کرد؛ به همین دقیقی و همیشه.
فقط بعضی روزها اینطور کار نمی کرد. روزهای شهادت ائمه و ایام عزاداری٬ اینقدر برای کارهای خودش دقیق وقت نمی گذاشت. می رفت توی اتاق و درباره ی کسی که آن روز٬ شهادتش بود مطالعه می کرد. می گفت« این روز رو تعطیل کرده ند که با ائمه بیشتر آشنا بشیم» .

اصلا روزهای شهادت٬ بابا یک طور دیگری می شد٬ مخصوصا محرم ها ساکت و کم حرف می شد و ناراحتی از صورتش می بارید.
برعکس روزهای عید و ولادت ائمه قشنگ پیدا بود که خوشحال است. به ما هم خوشحالیش را منتقل می کرد.
از دو روز قبل٬ شیرینی سفارش میداد تا آن روز که می آید خانه٬ دست خالی نباشد. به روزهای ولادت بیشتر از عید نوروز اهمیت می داد و به عید غدیر از همه بیشتر...
                                                                                           *  مریم صیاد شیرازی
                                                                                          *  منبع: خدا می خواست زنده بمانی
                                                                                               (کتاب شهید علی صیاد شیرازی)






  • محفوظ سادات

سلام.
دوباره خوش آمدید.

اگر دیدید این چند روز٬ بو و برنگی از آشپزخونه ی حیاط خلوت خودتون به مشام نمی رسه٬ واسه این نبود که شما عزیزان رو فراموش کردم؛ بلکه بخاطر این بود که دوستان عزیز٬ فرصت کافی رو برای امتحان کردن کیک قهوه جادویی داشته باشن.
حالا با  دیگ و قابلمه ی مجازی ام! ٬ یه شیرینی خوشمزه و بسیار زیبا براتون تدارک دیدم که دعوت میکنم امتحان بفرمایید.

 * البته لازم به ذکره که ما اونو تست کردیم اما دوست داشتیم کمی شیرین تر می بود.لذا شما میتونید کمی به شکر اون اضافه کنید.
 مواد لازم:

*آرد:  ۲ تا ۳ لیوان

* تخم مرغ:  ۴ عدد درشت

* شکر: ۱ لیوان

* شیر: ۱ لیوان

* روغن مایع:  نصف لیوان

* بیکینگ پودر:  ۱ ق س

* وانیل:  یک سوم ق چ

* پودر کاکائو: ۳ ق س


طــــرز تهیه :
شکر و تخم مرغها رو که به دمای محیط رسیدن با همزن میزنیم تا کرمی بشه.

شیر( یا ماست) و روغن رو اضافه کرده و هم میزنیم.

آرد و بیکینگ پودر و وانیل رو با هم مخلوط و الک میکنیم و کم کم به موادمون اضافه و هم میزنیم.

مواد رو به دو قسمت مساوی تقسیم میکنیم و یه قسمت رو با پودر کاکائو مخلوط میکنیم.

حالا توی یه ظرف که چرب و آرد پاشی شده از در مرکز ظرف سه قاشق سوپ خوری مایه سفید و وسط اون سه ق س مایه کاکائویی میریزیم و این کار رو تا تموم شدن مایه ها ادامه میدیم .

دقت کنیدکه ظرف رو تکون ندید تا مواد خودش کم کم پخش بشه .



قالب رو به آرومی توی فری که از قبل داغ شده با درجه ۱۷۰ حدد ۴۵ دقیقه بپزید
امیدوارم خوشتون بیاد...





  • محفوظ سادات

پیرمردی تصمیم گرفت تا با پسر٬ عروس و نوه خود زندگی کند.

دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود.

هنگام صرف شام٬ غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.

پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد٬ ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ٬ کاری بکنیم٬ وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.

آنها یک میز کوچک در گوشه اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد.

بعد از اینکه یک بشقاب از دست پدربزرگ افتادو شکست٬ دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه ای چوبی بخورد. هر وقت هم او را سرزنش می کردند٬ پیرمرد فقط اشک می ریخت و هیچ نمی گفت.

یک روز عصر قبل از شام٬ پدر متوجه فرزند کوچک چهارساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد.

پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چکار میکنی؟

پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مادر٬ کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید٬ در آنها غذا بخورید! و تبسمی کرد و به کارش ادامه داد...



  • محفوظ سادات

کسی مدعی نیست طبقات ضعیف و کم درآمد در تنگنای اقتصادی نیستند ولی آنچه مردم ما فراتر از آن فکر میکنند٬ مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است.

                                        امام خمینی(رحمه الله علیه)

  • محفوظ سادات

امروز برای اولین بار در زندگی مشترکمان٬ عیال محترم٬بعد از اینکه از سرکار برگشتن٬ با وجود خستگی مفرطی که داشتن٬ اما جورابهاشون روتوی کشوی جالباسی شون گذاشتن!!!!!!!!!!!!!!!!

               روحــــــــــــــــــــــــانی متشکریم!!!!!!!

  • محفوظ سادات

آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟


بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند . هارون گفت : آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟


بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و ... تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد .

آنگاه بهلول گفت : ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود .


آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت : ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است .

آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند .

  • محفوظ سادات